فرمول [ریاضی]
ورد، دستور، فرمول، قاعده، فورمول، قاعده رمزی سایر معانی: ریختاره، دیسه، ساختارنما، (سخن و نگارش) عبارت قالبی، (عبارت یا تعارف) پیش ساخته، شیوه ی معمول، روش همیشگی، دستورالعمل، دستور کار، کار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] فرمول احتمال، فرمول احتمال کل
[ریاضیات] دستور های تعویض پایه
کوتاه کردن، تنظیم کردن، بصورت فرمول دراوردن، فرمول بندی کردن، بشکل قاعده دراوردن یا ادا کردن سایر معانی: به صورت فرمول بیان کردن (یا درآوردن)، ریختاره دادن، دیسه کردن، تدوین کردن، فرموله کرد ...
فرمولبندی [ریاضی] [ریاضی] به زبان رسمی ریاضی بیان کردن|||[شیمی] روشی برای انتخاب اجزای یک مخلوط
واژههای مصوب فرهنگستان
[آب و خاک] فرمولهای آداچی
[ریاضیات] فرمول های تقریب
[ریاضیات] فرمول بیز [آمار] فرمول بیز
[ریاضیات] فرمول درونیابی بسل
[ریاضیات] فرمول کوشی-آدامار
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.