[ یَ فا / یَ فْ فا ] (ع اِ) پشته و زمین بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جای بلند. (دهار). زمین بلند. (مهذب الاسماء) (غیاث). فراز. (نصاب الصبیان). تل. ربوه. آنچه بلند باشد از ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ تَ ] (اِ) آب صافی که بوی و رنگ و مزهٔ آن برگشته باشد. (ناظم الاطباء).
[ یَ تَ ] (اِخ) شهری است به طخارستان. (منتهی الارب) (از لباب الانساب).
[ یَ ] (اِ) بفج. لعاب دهن را گویند و آبی که در وقت حرف زدن از دهن مردم برآید. (برهان). یفج غلط و بفج صحیح است. (یادداشت مؤلف). مصحف بفج است. (از حاشیهٔ برهان چ معین). و رجوع به بفج شود.
[ یَ فِ ] (اِ) خاقان چین. (ناظم الاطباء). رجوع به یغر شود. || شاه و شاهنشاه. (ناظم الاطباء). بیانکی می گوید فارسی است به معنی امپراطور و شاهنشاه. (یادداشت مؤلف).
[ یُ ] (ع ص، اِ) جِ یافع. (منتهی الارب) (تاج العروس) (ناظم الاطباء). رجوع به یافع شود.
[ ] (ترکی، اِ) به لغت ترکی به معنی کمان آهنین است. (از اخبارالدولة السلجوقیة ص ۱). رجوع به کمان شود.
[ یَ دُ می یَ ] (ع اِمص) پیش پیش رفتگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
[ یُ ] (اِخ) پدر عرب یمن. (از منتهی الارب). در لغت به معنی کوچک شونده است و آن از نسل سام و رئیس بنی یقطان بود که قبایل عربند. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به یقطن بن عامر شود. برخی از مورخان ...
[ یَ ] (ع اِ) گیاه بی ساق مثل درخت کدو و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث). هر درختی که بر روی زمین گسترده شود و دارای تنه ای که بر روی آن برپا باشد نبود مانند درخت کدو و جز آن که ب ...
[ یَ ] (اِخ) محمدبن حسن بن علی... یقطینی بغدادی، مکنی به ابوجعفر. مردی باهوش و فهمیده و راستگو بود و در طلب حدیث به جزیره و شام و بلاد دیگر رفت و از ابوحنیفهٔ قاضی و جز وی حدیث شنید. ابونع ...
[ یَ قُ ] (ع ص) یَقِظ. مرد بیدار و زیرک و هوشیار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به یَقِظ شود.