[ ] (اِ) رجوع به عودالحیة شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ رُ ] (اِخ) مؤلف یونانی در قرن سوم یا چهارم م. مکتوبهایی از زبان گناهکاران و چاپلوسان و جز آن نوشته است که هم از نظر فصاحت و بلاغت و هم از نظر نشان دادن اخلاق و عادات یونانیان مشهور است ...
[ یَ تَ / تِ ] (ن مف) افراخته. افراشته. رجوع به افراشته شود.
(یِ) [ فر. ] (اِ.)۱- دستگاهی در اتومبیل که نیروی لازم را به چرخها منتقل میسازد.۲- در ریاضی حاصل ضرب مشتق تابع در نمو متغیر مستقل. (فره).
فرهنگ فارسی معین
حاصلضرب مشتق تابع در نمو متغیر مستقل [ریاضی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ رِ یِ ] (فرانسوی، اِ) حساب دیفرانسیل رشتهٔ بسیار مهمی از ریاضیات عالی که موضوع اولیهٔ آن تعیین میزان تغییرات توابع و مسئله ای عکس آن است و مبتنی بر عمل اساسی رفتن به حد یا حد گرفتن میباش ...
(جِ) (اِ.) نک دیفروغس.
(غِ) [ معر - یو. ] (اِ.) جسمی که پس از ذوب مس و طلا و نقره در ته کوره یا بوته باقی ماند.
اسم: شادیفروز (دختر) (فارسی) (تلفظ: š.-foruz) (فارسی: شاديفروز) (انگلیسی: shad-foruz) معنی: ترکیب دو اسم شادی و فروز ( خوشحالی و تابش )، فروزنده نور شادی، زینت بخش شادی و شادمانی، شاد ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: شادیفروغ (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: š.-foruq) (فارسی: شاديفروغ) (انگلیسی: shad-forugh) معنی: ترکیب دو اسم شادی و فروغ ( خوشحالی و روشنایی )، نور و روشنی شادی، پرتو شادی و شادمان ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.