[ زَ / زِ یِ گُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نوعی از ظروف که در آن درخت گلها می نشانند که به هندی کوندی خوانند. (از آنندراج).
لغتنامه دهخدا
(ق مرکب) دولادولا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوزکوز رفتن ذیل ترکیب های کوز شود.
[ زا ] (اِخ) نام قلعه ای است بلند به طبرستان که ز بس بلندی، مرغ بر قلهٔ آن رسیدن نتواند و ابر فروتر از آن کله بندد. (از قاموس، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قلعه ای است به طبرستان که مرغ در ...
[ نَ / نِ ] (اِ) کودینه و چکش کلان و میخکوب و کدین. (ناظم الاطباء). کودینه. (اشتینگاس). رجوع به کودینه شود.
(ع ص، اِ) جِ کوساء: رمال کوس؛ یعنی ریگهای برهم نشسته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کوساء شود.
(هندی، اِ) بهندی بمعنی کروه است که ثلث فرسخ باشد. (برهان) (آنندراج). واحد مسافت معادل ثلث فرسخ. کروه. (فرهنگ فارسی معین): از اینجا تا سهرند ده دوازده کوس بیش نیست. (مجمل التواریخ ابوالح ...
[ کَ ] (ع مص) پیچیدن و حلقه شدن مار. (از منتهی الارب). پیچیدن مار در جای حلقه شدن خود. (از اقرب الموارد). || رفتن شتر در حال پی بکردن بر سه پای. (تاج المصادر بیهقی). بر سه پای رفتن ستور ...
[ بَ تَ ] (مص مرکب) کوس بستن. رجوع به کوس بستن شود.
[ فُ تَ ] (مص مرکب) کوس زدن. کوس نواختن. (فرهنگ فارسی معین): چون روز شد کوس فروکوفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۵۱). طلیعهٔ علی تگین پیدا آمد فرمود تا کوس فروکوفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳ ...
[ تَ ] (مص مرکب) تنه خوردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدمه و آسیب دیدن : ز پای اندرآمد نگون گشت طوس تو گوئی ز پیل ژیان یافت کوس. فردوسی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ز رستم بپرسید پرمایه ...
(اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که ۱۲۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
(ص، اِ) گوسان . موسیقی دان. خنیاگر. (فرهنگ فارسی معین): [ بهرام گور ] همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی، پس بفرمود تا به ملک هند ...