[ کَ ] (اِخ) جایی است بین میافارقین و ارمینیة. و ابن بقراط بطریق در اینجا می زیسته است و رودخانه ای از اینجا بیرون می آید که به دجله می ریزد. (از معجم البلدان).
لغتنامه دهخدا
[ کَ لَ دَ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان قیلاب پایین است که در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع است و ۱۰۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ کَ لَ زَ دَ ] (مص مرکب) تباهی کردن زن. تباه کاری کردن زن. نابسامانی کردن زن. کار نامشروع کردن زن. بکار نامشروع مرتکب بودن (بیشتر در زنان). عمل بد کردن زن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منح ...
[ کَ لَ خُ ] (نف مرکب) گدای بیخانمان که شبها از بی جایی بر سر تنور و گلخن افتاده باشد. (آنندراج). مفلس و پریشان حال چه کلک بمعنی گلخن است. (از غیاث). مردم مفلس و پریشان و آنکه در مدت زمستان ...
[ کِ ] (نف مرکب) ظاهر آن است که عبارت از نویسنده باشد لیکن از بیت ملاطغرا بمعنی کلک فروش مستفاد می شود. (آنندراج). کاتب و نویسنده و خوشنویس و قلم فروش. (ناظم الاطباء): اگر کلک پیرا نمی شد ...
[ کَ لَ شَ / شِ ] (اِخ) دهی از دهستان بالا گریوه است که در بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است و ۱۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان اوباتوست که در بخش دیواندرهٔ شهرستان سنندج واقع است و ۲۸۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان سردرود است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و ۴۶۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵). و رجوع به معجم البلدان شود.
[ کَ کَ ] (ص) ستیزه کننده. (آنندراج) (غیاث).
[ کَ کَ ] (اِ) بمعنی هرزه گویی کردن و کاو کاو نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). هرزه گویی و سخن بی معنی و لاطائل. (ناظم الاطباء). هرزه گویی. کاوکاو. (فرهنگ فارسی معین). اسم صوت گردکان خشک ...
[ کَ کَ کَ دَ ] (مص مرکب) پر حرفی کردن. سر هم را درد آوردن از پرگویی. (فرهنگ فارسی معین): نیست یک مو چو عقل بر سرشان پیش از این فوقیا مکن کلکل. فوقی (از آنندراج).
[ کُ کُ لِ ] (اِ) یک قسم غلیانی کوچک. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).