[ کَ ] (ع اِ) جِ کُرّاس. (اقرب الموارد). رجوع به کراس شود. || جِ کُرّاسة. بمعنی دفتر و کتاب. (منتهی الارب). یقال: التاجر مجده فی کیسه و العالم مجده فی کراریسه؛ شرف و افتخار سوداگر در کیس ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ ] (ع اِ) شیشه و کوزهٔ سرتنگ. ج، کِرزان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شیشه و گفته اند کوزهٔ سرتنگ. ابن درید گوید آن را به کار برند و نمی دانم عربی است یا عجمی. ج، کِرزان. (از اقرب ال ...
[ کِ ] (اِ) خرام و راه رفتن از روی ناز و غمزه باشد. (برهان). خرام و رفتار از روی ناز و غمزه. (ناظم الاطباء). در برهان به کاف بمعنی خرام که راه رفتن از روی ناز باشد آورده و سهو کرده و آن به ...
[ کِ / کُ ] (نف، ق) بر وزن و معنی خرامان است و کرازانیدن بمعنی خرامانیدن و کرازیدن بمعنی خرامیدن باشد و به این معنی در فرهنگ جهانگیری به ضم اول و کاف فارسی هم آمده است. (برهان). اما صحیح ...
[ کُ / کِ دَ ] (مص) خرامیدن به ناز و به گاف فارسی نیز آمده است. (آنندراج). خرامیدن و بطور تکبر و غرور رفتن و جنبیدن زن از این طرف به آن طرف با حالت غمزه و شوخ چشمی. (ناظم الاطباء). رجوع به ...
[ کَ ] (ع اِ) جِ کِرزیم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کرزیم شود.
[ کَ ] (ع اِ) جِ کِرزین. بمعنی تبر یا تبر بزرگ و فی حدیث ام سلمه ما صدقت بموت النبی صلی اللََّه علیه و سلم حتی سمعت دفع الکرازین؛ ای وقِعها فی حفر قبره. (از منتهی الارب). || جِ کَرزن. یا ...
[ کَ ] (اِ) در اصطلاح خطاطان، کرسی. (از فرهنگ فارسی معین): اصول و ترکیب، کراس و نسبت، صعود و تشمیر، نزول و ارسال. (اصول خطوط سته فتح اللََّه بن احمد سبزواری از فرهنگ فارسی معین).
[ کُ سَ / سِ ] (اِ) مصحف و کلام خدا را گویند. (برهان) (آنندراج). قرآن مجید. (ناظم الاطباء). صاحب فرهنگ انجمن آرای ناصری گوید: کراسة کتاب را گویند عموماً و قرآن مجید را خصوصاً. (از آنندراج) ...
[ کَ / کَ سی ی ] (ع اِ) جِ کُرسیّ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرسی شود.
[ کَ شَ / شِ ] (اِ) طرز. روش. || صفت. گونه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
[ کِ ] (ع اِ) گشن یا آب گشن که ماده از رحم بیرون اندازد بعد از آن که قبول کرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فحل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || چنبرها و نوردهای زهدان. کِرض یا ...