[ گَ هْ ] (اِخ) نام شاعری شیرازی از متأخرین، برادر نواب، متخلص به بسمل. از مریدان میرزا ابوالقاسم درویش شیرازی. وفات در ۱۲۴۴ هـ .ق .
لغتنامه دهخدا
[ گَ دَ ] (مص) آگاهانیدن.
[ گَ ] (اِخ) تخلص شاعری از مردم یزد.
(ص نسبی) آگورگر. آجرپز. آجوری.
(اِ) آغوش. بغل : امیر او را بخویشتن خواند و در آگوش گرفت. (تاریخ بیهقی). گاه بادش گرفته بر گردن گاه گردش کشیده در آگوش.مسعودسعد. یک قطره از آن شراب مشکین آورد دو عالمم در آگوش.عطار. - ...
[ دَ ] (مص) آویختن. پیچیدن. - پای آگیش؛ بپای آویز. پای پیچ : توشهٔ جان خویش از او بربای پیش کآیدْت مرگِ پای آگیش.رودکی. رجوع به آکیش و آکیشیدن شود.
(اِ) کَمِ غربال.
(اِ) حشو. آکنه. جغبوت : خود پرّ کبوتران مینوست کآگین چهاربالش اوست.خاقانی. بهر آگین چاربالش اوست هر پری کاین کبوتر افشانده ست. خاقانی. و اجزاء میان صدر و عَروض و ابتدا و ضرب را حشو خوانن ...
(ع اِ) جِ آیت و آیه.
(اِخ) (از: ترکی آی، ماه +فارسی بابا، پدر) نامی است که مادران ماه را دهند آنگاه که کودکان شیرخوارهٔ خود را با نشان دادن ماه بازی دهند.
[ تَ ] (اِخ) از سربداران، نامش محمد، و او پس از وجیه الدین مسعود امارت یافت (۷۴۴-۷۴۶ هـ .ق .).