لوح یا سازهای بزرگ در بزرگراهها و خیابانهای پُررفتوآمد ویژۀ نصب آگهی [عمومی]
واژههای مصوب فرهنگستان
هر گشتی که جزئیات آن از پیش در دفترک سفرگذارها بهصورت آگهی درج شده باشد [گردشگری و جهانگردی]
= آگاهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ) (اِمر.) آگهی ای که پیش از زمان پرداخت سند، برای وام دار فرستاده میشود، اخطاریه.
فرهنگ فارسی معین
[ گَ ] (حامص مرکب) مخفف کارآگاهی. باخبری. اطلاع. صاحب خبری. خبرداری. کارآگاهی : بدان کاردانی و کارآگهی چو بنشست بر تخت شاهنشهی.نظامی. چه نیکو متاعی است کارآگهی کزین نقد عالم مبادا تهی.نظ ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.