[ اَ مَ ] (اِخ) نسائی. رجوع به احمدبن زهیر ابوخیثمة... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) نسائی. رجوع به احمدبن شعیب و رجوع به نسائی و معجم المطبوعات شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) نطاحه. رجوع به احمدبن اسماعیل نطاحه شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) نظام الدین (امیر...). رجوع به احمدبن علی (امیر...) فارسی برلاس شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) نظام الدین بن امیر خاوندشاه. رجوع به احمد (سلطان سید...) نظام الدین... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) نهرجوری. شاعر عروضی مکنی به أبواحد. او را در عروض تصانیفی است و وی بدانش عروض عارف و حاذق است و در آن علم در مرتبت ابوالحسن عروضی و عمرانی و امثال آنان است معهذا در شعر از ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ولی الدّین. رجوع به احمدبن عبدالرّحیم... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) هروی. رجوع به احمدبن محمدبن محمد عبدی فاشانی شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) هزاراسپی. یازدهمین اتابک هزاراسپی لرستان (از حدود ۷۸۰ تا ۸۱۵ هـ . ق.). رجوع به نصرةالدین احمد... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) یحیی بن سلیمان بن عاشق پاشا (درویش...). او راست: تاریخ آل عثمان.
[ اَ مَ دِ اَ ] (اِخ) ابن زین الدین بن ابراهیم بن صفربن ابراهیم بن داغربن رمضان بن راشدبن دهیم بن شمروخ بن ضوله. داغربن رمضان و جمله پدران او را منزل و سامان چون بادیه نشینان دیگر در ک ...
[ اَ مَ دِلْ اَ فَ ] (اِخ) (حاج...) الاسلامبولی. او راست: تحفةالناسک فی بیان المناسک در فقه حنفی منطبعهٔ دمشق بسال ۱۳۰۳ هـ .ق . (معجم المطبوعات).