[ اَ ؟ ] (اِخ) لقب عبدالملک بن مروان بن الحکم است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ ذُبْ ] (اِخ) خلیفةبن کعب. محدث است و شعبه از او روایت کند.
[ اَ ذَرر ] (اِخ) احمدبن ابراهیم بن محمد حلبی، معروف به سبط العجمی. رجوع به احمد...، و رجوع به سبط العجمی شود. و حاجی خلیفه در موضعی نام او را احمدبن البرهان ابراهیم سبطبن العجمی آورده ا ...
[ اَ ذَ ] (اِخ) مصعب بن محمد خشنی بن مسعودبن ابی رُکب. او مانند پدر خویش از نحات مغرب است و هر دو از مردم رُکَب شهری به یمن باشند.
[ اَ ذَ ] (اِخ) همدانی. رجوع به ابوذر عمربن ذر... شود.
[ اَ ذَ رِ زَ ] (اِخ) یکی از اعاظم مشایخ متقدمین. شرح حال او در نفحات الانس جامی آمده است و این قطعه از اوست: تو بعلم ازل مرا دیدی دیدی آنگه بعیب بخْریدی تو بعلم آن و من بعیب همان رد مک ...
[ اَ ذَرْ رَ ] (اِخ) حارث بن معاذبن زرارهٔ انصاری. صحابی است و برادر او ابونمله نیز از صحابهٔ کرام است و آن دو با پدر در غزوهٔ احد درجهٔ شهادت یافتند.
[ اَ ذُ رَ ] (اِخ) محمدبن مناذر. رجوع به محمد... شود.
[ اَ ؟ ] (اِخ) الرّعیل. نام او در روات آمده است.
[ اَ رُءْ بَ ] (اِخ) القریشی. محدث است و جامع بن مطر از او روایت کند.
[ اَ رِ آ ] (اِخ) القشیری. کنیت مطرف بن مالک است.
[ اَ شِ ] (اِخ) او از عمار و از او عدی بن ثابت روایت کند.