جعبۀ چوبی یا چرمی که تیرها را در آن میگذاشتند؛ تیردان.
فرهنگ فارسی عمید
= کنایه
۱. مکر؛ فریب؛ نیرنگ؛ دستان: دستگاه او نداند کز چه روی / تنبل و کنبوره در دستان اوی (رودکی: ۵۴۰). ۲. غوغا؛ همهمه.
۱. [عامیانه، مجاز] برخورد؛ کشمکش. ۲. (برق) عامل هدایت جریان در دوشاخه، کلید، سرپیچ، و مانند آن. ۳. اتصالی. ۴. (عکاسی) چاپ تصویر به روش تماس مستقیم فیلم با کاغذ حساس یا فیلم خام. ۵. (عک ...
قرارداد؛ مقاطعهکاری.
۱. بازرسی. ۲. تحت مراقبت و نظارت داشتن. ۳. توانایی اداره و هدایت خود یا کسی. ۴. (اسم) [عامیانه] دستگاهی برای کنترل وسیلۀ برقی از راه دور؛ کنترل از راه دور.
= قند
۱. دلیری: چگونه سر آمد به نیکاختری / بر ایشان برآن روز کنداوری (فردوسی: ۱/۱۲). ۲. بزرگی.
ویژگی انسان یا حیوانی که آهسته و آرام حرکت میکند.
۱. تنۀ درخت که شاخههای آن بریده شده باشد. ۲. تکۀ چوب کلفت. ۳. هیزم. ٤. تکۀ چوب ستبر با بند آهنی که به پای زندانیان میبستند. * کندهٴ زانو: (زیستشناسی) استخوان گرد زانو ...
عمل کندن و نقشونگار انداختن روی سنگ، چوب، یا فلز؛ کندهگری.
شغل و عمل کندهگر؛ کندهکاری.