۱. نوعی خرما. ۲. نوعی زیور؛ زیوری مجوف که در آن مادۀ خوشبو پر کنند.
فرهنگ فارسی عمید
۱. خوانندۀ کتاب؛ کسی که زیاد کتاب میخواند. ۲. [مجاز] باسواد.
کسی که کتاب میفروشد؛ فروشندۀ کتاب.
۱. نوشتن. ۲. نویسندگی.
کسی که مٲمور ضبط و نگهداری کتابها در کتابخانۀ عمومی است.
۱. نوشتاریمانند: سخن کتابی. ۲. دارای شکل تخت و کتابمانند: باتری کتابی. ۳. (اسم) ظرف شیشهای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعبمستطیل برای نوشیدنیهای الکلی؛ بغلی. ۴. ...
=قداره
=کاتب
=قطران
ظرف فلزی لولهدار شبیه قوری که بالای آن دسته دارد و برای جوشاندن آب به کار میرود.
پنهان کردن؛ پنهان داشتن امری یا چیزی. * کتم عدم: [قدیمی، مجاز] جهانی که پنهان است و دیده نمیشود؛ جهان نیستی؛ نابودی.
۱. پرخور. ۲. تنبل.