چیزی یا کسی که دزدیده به آن نگاهکنند؛ نگریستهشده.
فرهنگ فارسی عمید
۱. اندوهگین؛ دلسوخته. ۲. ستمدیده.
۱. نمایش توٲم با موسیقی، رقص، و آواز. ۲. داستان غمانگیزی که پایان بدی نداشته باشد.
قطعۀ موسیقی که از توالی چند صوت تشکیل شده و خوشآهنگ باشد؛ نغمه.
۱. دارای مغز بادام. ۲. بادامیشکل؛ شبیه بادام.
۱. افسرده؛ اندوهگین؛ دلتنگ. ۲. بیزار. ۳. [قدیمی] بهستوهآمده.
۱. رنگآمیزیشده؛ رنگشده. ۲. رنگارنگ. ۳. (ادبی) = ذوبحرین
فرشته.
۱. خداوند. ۲. دارای قدرت و سلطه؛ پادشاه.
آنچه در قبضه و تصرف شخص باشد؛ زمین یا چیز دیگر که مال شخص باشد.
۱. سرزمین؛ مملکت. ۲. (اسم مصدر) پادشاهی. ۳. شصتوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه؛ ساعة؛ منجیة؛ واقیة؛ مانعة؛ تبارک. ۴. [مقابلِ ملکوت] جهان محسوسات؛ عالم شهادت.
آنکه موجب آرایش و رونق مملکت است.