فرشته.
فرهنگ فارسی عمید
۱. خداوند. ۲. دارای قدرت و سلطه؛ پادشاه.
آنچه در قبضه و تصرف شخص باشد؛ زمین یا چیز دیگر که مال شخص باشد.
[ مُ / مَ / مِ / مَ لَ / مُ لُ ] (ع اِ) ما له ملک؛ دارای چیزی که مالک باشد نیست. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ مِ ] (ع اِ) ملک [ مُ / مِ ] . رجوع به همین کلمه شود. - ملک یمین؛ (اصطلاح فقه) به معنی کنیز و غلام چه یمین در لغت به معنی غلبه است و غلام و کنیز از غلبهٔ اسلام می آیند... مجازاً غلام و کن ...
[ مُ ] (ع اِ) پادشاهی. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. (حدیث). که را بویهٔ وصلت ملک خیزد یکی جنبشی بایدش آسمانی. دقیقی. با قلم ...
[ مُ / مُ لُ ] (ع اِ) جِ مِلاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاک شود.
[ مُ ] (اِخ) سورهٔ شصت و هفتمین از قرآن، مکیه و آن سی آیت است، پس از تحریم و پیش از قلم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ مُ ] (اِخ) دهی از دهستان کلیبر است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و ۲۱۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
آنکه موجب آرایش و رونق مملکت است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.