۱. آماده و مهیا. ۲. آنکه از بذل مال و یاری کردن دریغ نکند.
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در حال مرگ و جان کندن است.
امری که وقوع آن حدس زده شده باشد؛ دارای احتمال.
هر چوبی که سر آن خمیده باشد، مانند چوگان؛ چوب سرکج.
۱. میانۀ راه؛ وسط راه. ۲. راه راست.
۱. مطلوب؛ مقصود. ۲. ویژگی آنکه با حجت و دلیل مغلوبشده.
همۀ موجوداتی که در زمین و آسمان و فضای کیهانی وجود دارند.
۱. دشواریها؛ مشکلات. ۲. گرفتاریها؛ پیشامدهای ناگوار.
۱. جای محراب. ۲. مسجد. ۳. [مجاز] جهان؛ دنیا.
انبر.
تحریککننده؛ برانگیزاننده.
۱. (پزشکی) = تیفوس ۲. = مُحرِق