= لبیش
فرهنگ فارسی عمید
۱. دو طرف دهان. ۲. هریک از دو طرف ناحیۀ داخلی دهان.
برهنه؛ لخت.
۱. محل مخصوص بهصورت غرفه که در تالار نمایش یا موسیقی است. ۲. آخرین ردیف یا دورترین جایگاه نسبت به پردۀ سینما.
۱. اثری که از چربی، کثافت، یا مواد رنگین بر روی لباس، پارچه، و مانندِ آن پیدا میشود؛ لکه. ۲. (پزشکی) خال. ۳. خونی که بر اثر حیض یا عوامل دیگر از زن خارج شود. ۴. داغ. * لک زدن: ( ...
هرزهدرا؛ بیهودهگو: گفت ریمن مرد خام لکدرای / پیش آن فرتوت پیر ژاژخای (لبیبی: لغتنامه: لکدرای).
"
پرندهای با پاهای بلند، گردن دراز، بالهای بزرگ، و دم کوتاه که روی درختان بلند و جاهای مرتفع لانه میگذارد و از حشرات، موش، و مار تغذیه میکند. * لکلک ...
تکۀ چوبی وصل به دول آسیا که هنگام گردیدن سنگ آسیا به حرکت میآید و به آن وسیله گندم در گلوی آسیا ریخته میشود.
۱. تکۀ رودۀ گاو یا گوسفند که آن را از گوشت سرخکرده یا پیه پر کرده باشند؛ زونج؛ زویج؛ زونج: چو خر بیخرد زآنی اکنون که آنگه / بهمزد دبستان خریدی لکانه (ناصرخسرو: ۴۱). ۲. ...
امرود؛ گلابی.
ولی؛ اما؛ لیکن؛ ولیکن؛ ولیک؛ لیک.