۱. نهایی؛ آخری؛ فرجامی. ۲. (اسم) (ورزش) مسابقۀ پایانی در یک دورۀ رقابت ورزشی که به منظور تعیین ردههای اول و دوم برپا میشود.
فرهنگ فارسی عمید
وسیلهای برای حفاظت مدارهای الکتریکی که در هنگام عبور جریان الکتریکی قوی، مدار را قطع میکند.
= فیض
= فیل
مربوط به قاآن؛ پادشاهی.
۱. جلودار؛ پیشوا. ۲. [قدیمی] سردار؛ فرماندهِ سپاه.
= قائل
۱. ایستاده. ۲. پابرجا؛ استوار؛ ثابت و برقرار. ۳. پایدار. ۴. لقب امام دوازدهم شیعیان؛ امام قائم؛ امام زمان؛ صاحبالزمان؛ قائم آل محمد. ۵. [جمع: قوام] [قدیمی، مجاز] اقامۀ&zwnj ...
شبخیز؛ شبزندهدار: قائماللیل و صائمالنهار.
استخوان پاشنۀ پای گوسفند که با آن قمار میکنند؛ بجول؛ شتالنگ.
۱. مقدار؛ اندازه. ۲. نیمهای از کمان مابین قبضه و گوشۀ آن. * قاب قوسین: [قدیمی] ۱. مقدار دو کمان. ۲. [مجاز] قرب الهی؛ نزدیکی به خداوند: به قاب قوسین آن را بَرَد خدای که او / سبک ...
تکهای پارچه که با آن ظرفها را بشویند یا گردگیری کنند.