[ ءِ ] (ع ص، اِ) پیشوا. رهبر. راهبر. عصاکش. پیشرو. (منتهی الارب): آخر ایشان در نبوت و اول ایشان در رتبت... قائد الغر المحجلین... را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه). طعمه ...
لغتنامه دهخدا
اسم: قائد (پسر) (عربی) (تلفظ: qā’ed) (فارسی: قائد) (انگلیسی: ghaed) معنی: رهبر، پیشوا، پیش رو، آن که جمعی از مردم را رهبری می کند، ( در قدیم ) رئیس قافله، کاروان سالار، ( در قدیم ) ( در نجو ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ ءِ دِ رَ مَ ] (اِخ) یکی از دهستانهای بخش زاغهٔ شهرستان خرم آباد است. این دهستان در شمال خاوری بخش واقع و محدود است از شمال به دهستانهای ورکوه و مال اسد از جنوب به دهستان دالوند از خاور ب ...
[ ءِ رَ مَ ] (اِخ) یکی از ایلات کرد ایران، از طوائف پیشکوه است که در دهی به همین نام زندگی میکنند. (رجوع به ماده قبل شود).
[ ءِ دَ / دِ ] (ع اِ) پشتهٔ دراز گسترده بر زمین.
[ نِ ءِ ] (اِخ) شاخه ای از تیرهٔ عیسی وند هی هاوند از طایفهٔ چهار لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۷۷).
[ نِ ءِ ] (اِخ) شاخه ای از تیرهٔ بسحاق هی هاوند از طایفهٔ چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۷۶).
[ دِهْ ءِ ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در ۴هزارگزی شمال برازجان و شوسهٔ شیراز به بوشهر. سکنهٔ آن ۱۶۵۹ تن. آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. راه آن فرعی. ( ...
[ دُ گَ ءِ ] (اِخ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. با ۷۰۰ تن سکنه. آب آن از رودخانهٔ شور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
[ زَ ءِ ] (اِخ) شاخه ای از تیرهٔ جاجیوند هیهاوند از طایفهٔ چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۷۷).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.