= فرسخ
فرهنگ فارسی عمید
= فراشه
۱. جامۀ خواب؛ بستر؛ رختخواب. ۲. [مجاز] همسر؛ همخوابه.
سردستۀ فرّاشان؛ رئیس فرّاشان. = فَرّاش
= پروانه
۱. آنچه از خاطر شخص محو شده؛ ازیادرفته. ۲. [قدیمی] دچار فراموشی. * فراموش شدن: (مصدر لازم) از یاد رفتن. * فراموش کردن: (مصدر متعدی) از یاد بردن.
۱. زیرکی. ۲. راهواری (مَرکب).
۱. آماده؛ مهیا. ۲. (قید) [قدیمی] در کنار هم. ۳. [قدیمی] گردآمده در یک محل. * فراهم آمدن: (مصدر لازم) ۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن. ۲. تٲلیف شدن. ۳. [قدیمی] گرد آمدن؛ جمع شدن. * ف ...
۱. ادب کردن؛ تربیت کردن. ۲. برکشیدن.
دارای هنر بسیار.
۱. بسیاری؛ کثرت. ۲. وفور نعمت.
۱. فراهمآورده؛ حاصل. ۲. (اقتصاد) محصول بهدستآمده از طریق زراعت یا صنعت.