۱. پروازکننده. ۲. چست و چالاک؛ تیزرو. ۳. (اسم) زبانۀ ترازو. ۴. (اسم) ترازو: عطای او از آن بگذشت کآن را / توان سختن به شاهین و به طیار (فرخی: ۱۴۴ حاشیه). ۵. (اسم) عیار درم. ۶. ( ...
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمعِ طیّارَة] [منسوخ] = طیاره ۲. [قدیمی] در دورۀ مغول، نوعی درآمد که از چند طریق بهدست میآمده، منجمله اموال و املاکی که وارث نداشته و مالی که از شخص رشوهخوار ی ...
۱. [منسوخ] هواپیما. ۲. (صفت) [قدیمی] = طیار ۳. [قدیمی] نوعی کشتی تندرو. ۴. [قدیمی] پرنده.
عسل.
۱. پاک؛ پاکیزه. ۲. نیکو. ۳. حلال و روا.
= طَیب
فال بد زدن.
١. (فیزیک) نوار هفترنگی که نور پس از گذشتن از منشور تشکیل میدهد. ٢. مجموعه چیزهایی که خصوصیات مشترکی داشته باشند. ٣. [قدیمی] خیال؛ توهم.
نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند، و شبیه شنل که خواص، مشایخ، یا زردشتیان بر دوش میانداختند؛ ردا. * طیلسانِ مطرا: [قدیمی، مجاز] شب؛ تاریکی شب: .مستان صبح چهره مطرا به می کنند / کاین پیر ط ...
۱. گِل؛ خاک نمناک. ۲. خاک.
خلقت؛ سرشت؛ خوی؛ نهاد.
= طایر