نوعی چرم که برای ساخت رویۀ کفش کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی عمید
گیاه شور؛ هر گیاه شور.
آشفته؛ پریشانحال.
شوریدهمغز؛ آشفته؛ دیوانه.
بیقرار؛ بیآرام؛ آشفته و پریشان.
شوریدهدماغ؛ سودایی؛ مالیخولیایی؛ دیوانه.
آشفتهکار؛ ویژگی کسی که کارهایش درهموبرهم و نامنظم باشد.
= شومیز šumiz
۱. طلا یا نقره که آن را گداخته و در ناوچه ریخته باشند؛ شفشه؛ شمش. ۲. هرچیز شبیه شمش. ۳. آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ میبندد و آویزان میشود. ۴. لوح یا علامتی که بر ...
۱. یک بار گردش و حرکت از محلی تا محل دیگر. ۲. هر دوره از اسبدوانی. ۳. هر بار که شخص دور کعبه طواف کند.
غار یا آغلی در کوه که شبها گوسفندان در آن بهسر ببرند.
۱. برانگیختن به عشق و محبت؛ میل و رغبت فراوان. ۲. (تصوف) رغبت سالک برای وصول.