رزمجو؛ جنگجو؛ جنگی.
فرهنگ فارسی عمید
جای رزم؛ میدان جنگ؛ جای جنگ کردن.
افزایش دامنۀ نوسان یک سیستم نوسانکنندۀ برقی یا مکانیکی بر اثر قرار گرفتن در معرض نیروی متناوبی که فرکانس خاصّی دارد؛ تشدید.
۱. حلقۀ در. ۲. حلقۀ میخ طویله.
۱. (زیستشناسی) مادهای چسبناک که از تنۀ بعضی درختان خارج و در روی پوست درخت منعقد میگردد و یا بهطور مصنوعی ساخته میشود؛ صمغ. ۲. لاستیک روکش چرخ اتومبیل و سایر وسایل ...
پرخور؛ بسیارخوار؛ شکمپرست؛ حریص در خوردن؛ رژد: رسی بود گویند شاه رسان / همهساله چشمش به چیز کسان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۱).
= رستاق
۱. پایاننامه. ۲. کتابی که در آن مرجع تقلید، احکام مذهبی را توضیح میدهد. ۳. کتاب؛ کتاب کوچک. ۴. [قدیمی] نامه.
ویژگی جسم هادی حرارت و برق؛ انتقالدهنده؛ هادی.
۱. بهپا خاستن؛ جنبش؛ قیام؛ قیام عمومی. ۲. (اسم) روز حشر و قیامت؛ رستخیز، ستخیز.
۱. نجاتیافته؛ آزاد؛ رها. ۲. آسوده؛ رستار.
۱. دسته؛ جوخه. ۲. حصه؛ بهره؛ قسمت.