[ رَ تَ / رَ شُ دَ ] (مص مرکب). فوز. (دهار). فلاح پیدا کردن. نجاح یافتن. فائز شدن. نجات یافتن. آزاد گشتن. خلاص شدن. (یادداشت مؤلف). رها گشتن. خلاصی یافتن : اندر این رسته راستکاری کن تا د ...
لغتنامه دهخدا
(~.) (حامص.) رهایی، نجات - یافتگی.
فرهنگ فارسی معین
[ رَ تَ / رَ تَ ] (مص مرکب) رستگار گردیدن. رهایی یافتن. نجات یافتن. خلاص یافتن. رها شدن. آزادی یافتن. آزاد گردیدن : به مردن هم ندارد رستگاری عاشق مسکین دلا این نکته ات معلوم از مجنون شود ...
اسم: محمد رستگار (پسر) (فارسی، عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: m.-rast(e)gār) (فارسی: محمّدرستگار) (انگلیسی: mohammad-rastgar) معنی: ترکیب دو اسم محمد و رستگار ( ستوده و رها شونده )، از نام ها ...
فرهنگ واژگان اسمها
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.