۱. (طب قدیم) دارویی مرکب از زاج سیاه، مازو، پوست انار، و صمغ که در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار میرفته. ۲. [قدیمی] دارویی خوشبو، مانند مشک.
فرهنگ فارسی عمید
= چوپان: رسیدم در میان مرغزاری / در آن دیدم رمی بی رامیاری (نزاری: لغتنامه: رامیار).
۱. = راندن ۲. راننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اتومبیلران، ارابهران، قایقران.
۱. راه بردن و به رفتن واداشتن چهارپایان، سپاه، لشکر، و مانند آنها. ۲. به حرکت درآوردن وسیلۀ نقلیه. ۳. بیرون کردن؛ طرد کردن؛ از پیش خود دور کردن. ۴. [قدیمی، مجاز] اجرا کردن. ۵. [ق ...
۱. حرکت؛ جابهجا شدن: رانش زمین. ۲. (فیزیک) دفع کردن دو چیز یکدیگر را. ۳. (پزشکی) اسهال.
کسی که وسیلۀ نقلیهای را میراند.
شغل و عمل راننده.
پیادهروی؛ گردش پیاده.
نگهدارندۀ راه؛ نگهبان راه.
رهبری؛ راهنمایی؛ هدایت.
= راهب
۱. نگهبانی راه؛ محافظت جاده. ۲. باج راه؛ باج و مالیاتی که در راه از مسافر گرفته شود.