۱. ویژگی قالی یا پارچهای که نقشونگار و رنگآمیزی زیبا دارد. ۲. [مجاز] دارای شانس خوب در بازی ورق.
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی هرچیزی که به نظر خوب میآید و ظاهرش خوشایند باشد. ۲. خوشمنظره.
خوش قدوقامت؛ خوشاندام.
"
۱. گفتاری که در استقبال از مهمان گفته شود. ۲. مطبوع و دلپسند بودن. ۳. [قدیمی] تملق؛ چاپلوسی. ۴. (صفت) [قدیمی] دلپسند؛ مطبوع. * خوشامد گفتن: تبریک ورود گفتن و تعارف کردن.
شادی؛ شادمانی؛ سُرور.
ویژگی خوراکی که زود هضم میشود.
۱. خوش بودن. ۲. خوبی. ۳. شادی؛ شادمانی. ۴. [مقابلِ ناخوشی] سلامتی.
خشک شدن؛ خشکیدن: بخوشید سرچشمههای قدیم / نماند آب جز آب چشم یتیم (سعدی۱: ۵۸).
خشکشده؛ خشکیده: شکوفه گاه شکفتهست و گاه خوشیده / درخت وقت برهنهست و وقت پوشیده (سعدی: ۹۸).
ترسناک؛ هولناک.
خدموحشم؛ بندهها، کنیزان.