[ خوَ / خُ ] (صوت) ای خوش. طوبی. مرحبا. بسیار خوش. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). حبذا: خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله. شاکر بخاری. رهایی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایران زمین.فرد ...
لغتنامه دهخدا
[ خوَ / خُ ] (اِخ) نام موضعی است بجانب مغرب. (از معجم البلدان یاقوت).
(خُ) (ص مر.)۱- آبدار.۲- تر و تازه.
فرهنگ فارسی معین
[ خوَ / خُ ] (اِ مرکب) آبی که در آن انگور و انجیر و آلوبالو و گوجه و زردآلوی پخته باشند و با کمی قند شیرین کرده بنوشند. (ناظم الاطباء). کمپوت. (یادداشت مؤلف). افشره. مربای رقیق از میوه های ...
[ خوَ / خُ ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه، واقع در شمال خاوری رشخوار با ۱۸۵ تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ خوَ / خُ ] (اِخ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در شمال زرند و سر راه مالرو زرند به راور با ۱۰۲ تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
[ خوَ / خُ ] (اِخ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج، واقع در باختر سنندج و جنوب شوسهٔ سنندج به مریوان. کوهستانی و سرد با ۱۳۰ تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ خوَ / خُ ] (اِخ) دهی است از دهستان خدابنده لوی بخش قروهٔ شهرستان سنندج. این ده در جنوب خاوری گل تپه و خاور شوسهٔ همدان به بیجار واقع است. کوهستانی و سرد با ۲۰۰ تن سکنه. آب آن از قنات و رو ...
اسم: خوشاب (دختر) (فارسی) (تلفظ: xo (u) šāb) (فارسی: خوشاب) (انگلیسی: khoshab) معنی: روشن و شفاف، درخشان، کمپوت، آبدار و تازه، ( به مجاز )، میوه ای که با محلول آب و شکر می پزند، آبدار و تر ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: خوشابه (دختر) (فارسی) (تلفظ: kho(u)šābe) (فارسی: خوشابه) (انگلیسی: khoshabe) معنی: خوشاب، درخشان، تر و تازه، روشن، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به خوشاب
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.