= تخممرغ
فرهنگ فارسی عمید
چیزی را با دندان نرم کردن؛ جویدن: همه نخلبندان بخایند دست / ز حیرت که نخلی چنین کس نبست (سعدی۱: ۱۷۴).
خیانت.
= خرگاه
اشتباه.
جاهای پوشیده و پنهان.
۱. = خباثت ۲. بدگویی.
۱. کسی که گفتار، کردار، یا اسرار کسی را برای دیگران نقل میکند؛ سخنچین. ۲. جاسوس.
۱. به دست آوردن گزارش خبر؛ عمل خبرگزار. ۲. (اسم) سازمانی که خبرهای دنیا را با وسایل مختلف جمعآوری میکند و برای روزنامهها و سایر مؤسسات میفرستد.
= جُعَل: آن روی و ریش پُرگه و پُربلغم و خدو / همچون خبزدوی که کنی زیر پای پخج (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۹)
در عروض، حذف سین و فا از مستفعلن چنانکه متعلن باقی بماند و فعلتن بهجای آن بگذارند؛ مخبول.
۱. = خفه ۲. (اسم مصدر) خفگی؛ فشردگی گلو: تا بمیری به لهو باش و نشاط / تا نگیرد ابر تو گرم خبک (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۹).