۱. پولی که از مجرم گرفته میشود؛ مجازات نقدی. ۲. [مجاز] مجازات. ۳. [قدیمی] گناه؛ بزه.
فرهنگ فارسی عمید
=جزیره
۱. غیراز؛ مگر؛ الا. ۲. [قدیمی] علاوهبر. * بهجز: (حرف اضافه) جز؛ غیر؛ مگر.
۱. [جمع: اجزاء] بخش، قسمت، یا پارهای از چیزی. ۲. (صفت) [مجاز] دونپایه. ۳. هریک از بخشهای سیگانۀ قرآن. * جزء جمع: [منسوخ] ارزیابی مالیاتی. * جزء لایتجزا: [قدیم ...
قصاب.
پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید. * جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه.
سخن فصیح و محکم.
۱. استوار؛ قطعی. ۲. (اسم) (ادبی) علامتی به شکل دایره یا نیمدایره که بالای حرف ساکن میگذارند. ۳. (اسم مصدر) ساکن کردن حرف آخر کلمه یا حذف حرفی از آن. ۴. (اسم مصدر) [قدیمی] قط ...
=گزمازک
=جزوه
قطعهزمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد؛ آداک؛ اداک؛ آدک؛ آبخو؛ آبخوست؛ جَز.
۱. دلیری؛ بیباکی؛ بیپروایی. ۲. گستاخی.