=جزیره
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمع: اجزاء] بخش، قسمت، یا پارهای از چیزی. ۲. (صفت) [مجاز] دونپایه. ۳. هریک از بخشهای سیگانۀ قرآن. * جزء جمع: [منسوخ] ارزیابی مالیاتی. * جزء لایتجزا: [قدیم ...
[ جُ ] (حرف اضافه) غیر. (بهارعجم). (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن عادل بن علی). این لفظ مخفف «جدا از» است چنانکه در پاژند جداژ است. (فرهنگ نظام). در پهلوی یوت ...
لغتنامه دهخدا
[ جِ ] (اِ) دنبهٔ برشته شده باشد که بر روی آش آرد ریزند. (برهان) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر) (فرهنگ نظام) (آنندراج). جَزدَر. جِزدَر. جِزِغ. (برهان). جُزغاله و جِزغاله در لهجهٔ خراسان. ...
[ جَ ] (اِ) جزیرهٔ کنار دریا و میان دریا را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مفرس و مخفف جزیرهٔ عربیست که زمین خشک محاط به آب باشد. (فرهنگ نظام): به بازارگانی برفتم ز جز یکی کار ...
[ جَ / جَ زز ] (اِخ) نام کشوری که مابین فرات و دجله واقع شده و به تازی الجزیره و مردم فرنگ مزوپوتامی گویند. (ناظم الاطباء). و بعقیدهٔ ولف در ابیات زیر مقصود از جز بین النهرین است : به باز ...
[ ] (اِخ) قریه ای است از قرای بلوک آبادهٔ اقلید (کذا) فارس و صنعت مردم آنجا جعبه سازی و قاشق سازی است و در این کار کمال استادی و مهارت را دارند. (از مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
[ جَ زز ] (اِخ) دهی است به اصفهان. (منتهی الارب) (آنندراج). دهی است به اصفهان معرب گز. (شرح قاموس) (ناظم الاطباء). از قرای اصفهان است که ابوحاتم محمدبن ادریس امام حنبلی از آنجا است. ...
[ جُ کِ ] (حرف ربط مرکب) (از: جز +این +که) الاّ که. بجز اینکه. (یادداشت مؤلف). رجوع به جز شود.
[ جِ زْ زِ نَ مَ ] (ترکیب اضافی، ص مرکب) در تداول عامه، سخت شور. (یادداشت مؤلف). رجوع به جِزّ شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.