۱. ثابت شدن امری با دلیل و برهان. ۲. پابرجا بودن؛ استواری.
فرهنگ فارسی عمید
۱. هلاک شدن؛ هلاکت. ۲. گفتن واویلا یا واهلاکا.
روانشونده؛ فروریزنده.
سفتوسخت شدن؛ ستبری.
ششمین گروه از مجموعۀ کلمات حروف ابجد. =ابجد
سفتی؛ سختی؛ ستبری.
پستان.
۱. خاک نمناک؛ خاک نمدار. ۲. خاک؛ زمین. * از ثری تا ثریا: از زمین تا آسمان.
=ثری sarā
مار بزرگ؛ اژدها.
= ثقه
= ثقیل