[ ثِ خَ ] (ع مص، اِمص) ستبرنا. ستبرا. سطبرا. سطبری. قطر. ضخامت. حجم. دبز. کلفتی. هنگفتی. لُکی. گندگی. غلّت. || غلظت. || سختی. || ثخانت. ثخونت. سطبر و سخت گردیدن. || صاحب کشاف اصطلا ...
لغتنامه دهخدا
[ ثُ خُ ] (ع ص، اِ) جِ ثخین. (منتهی الارب).
[ مُ خِ ] (ع ص) بسیار کشنده دشمنان را. (آنندراج). کسی که بسیار از دشمنان را میکشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثخان شود. - جراحتی که سست گرداند کسی را. (آ ...
[ مُ خَ نَ ] (ع ص) زن سطبر و فربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
[ مُ تَ خِ ] (ع ص) نعت فاعلی از مصدر استثخان. غلبه کننده. (اقرب الموارد). رجوع به استثخان شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.