صاحب بخت و دولت؛ خوشبخت؛ بختیار: آنکه ترازوی سخن سخته کرد / بختوران را به سخن پخته کرد (نظامی۱: ۲۲).
فرهنگ فارسی عمید
باخردی؛ هوشمندی.
۱. پژمرده. ۲. رنجیده. ۳. گداخته.
= بخشودن
= بخش
از گناه کسی درگذشتن؛ عفو کردن؛ گذشت کردن.
۱. عفوشده. ۲. معاف از پرداخت مالیات و عوارض.
روحانی بودایی.
۱. پول یا چیز دیگر را بیعوض به کسی دادن؛ عطا دادن. ۲. گذشت کردن.
۱. داده؛ عطاشده. ۲. عفوشده.
= بخیل
۱. غریدن. ۲. رعدوبرق زدن.