تاب؛ ریسمانی که از جایی آویزان میکردند و در آن مینشستند تا به جلو و عقب حرکت کنند؛ آورک؛ اورک؛ بازام: ز تاک خوشه فروهشته وز باد نوان / چو زنگی شده بر بادپیچ بازیگر (ابوالمثل بخا ...
فرهنگ فارسی عمید
نوعی پنجره یا پرده از جنس چوبهای نازک که برای جریان یافتن هوا، جلو در یا پنجره کار میگذاشتند؛ کرکره.
تندرو؛ تیزرو؛ ویژگی اسب تندرو.
۱. صحرانشین. ۲. مردم چادرنشین.
بادیه طی کردن؛ درنوردیدن بادیه.
۱. آنچه بهوسیلۀ انسان، حیوان، وسیلۀ نقلیه، یا چیز دیگر حمل میشود. ۲. بچهای که در شکم مادر است؛ جنین. ۳. میوه؛ بَر. ۴. مفهوم؛ معنی: بارِ عاطفی سخن. ۵. [مجاز] وظیفه؛ مس ...
ساحل؛ کنار؛ جای انبوهی و بسیاریِ چیزی: جویبار، دریابار، رودبار، زنگبار، هندوبار.
بسیارخیّر؛ نیکوکار؛ صالح.
۱. هر درختی که میوه بدهد؛ درخت میوهدار. ۲. (بانکداری) سرمایهای که سود بدهد؛ پردوکتیف.
= بارانداز
رئیس یا بزرگ بار (دربار)؛ سالار بار؛ رئیس تشریفات.
= باربر