درم و دینار؛ زر و سیم: تا حکیم زمانه احمق شد / دل او عشقباز یرمق شد (سنائی۱: ۶۷۸).
فرهنگ فارسی عمید
۱. نیایش؛ ستایش. ۲. سراییدن یسنا.
جلودار؛ پیشرو سپاه؛ پیشتاز لشکر؛ مقدمۀ لشکر؛ پیشقراول: سعدیا لشکر سلطان غمش ملک وجود / هم بگیرد که دمادم یزکی میآید (سعدی۲: ۴۴۹)، حذر کار مردان کارآگهاست / یزک سد رویین ل ...
۱. جلودار؛ قراول؛ نگهبان. ۲. [قدیمی] در دورۀ صفویه، مٲمور تشریفات؛ نقیب؛ صفآرا.
۱. سهولت؛ آسانی. ۲. توانگری؛ فراخدستی.
۱. یکی از بخشهای پنجگانۀ اوستا که هنگام مراسم مذهبی خوانده میشود. ۲. ستایش؛ پرستش. ۳. نماز.
۱. شاخهای از فرقۀ کاتولیک که اهمّ عقاید آنها عبارت است از تقوا، فقر، و اطاعت از پاپ. ۲. هریک از پیروان این فرقه.
پوست یا چرم خام؛ پوست حیوان که هنوز آن را دباغت نکرده و فقط با مالش دست پرداخت داده باشند: چو خوان نهاد نهاری فرونهد پیشت / چو طبع خویش به خامی چو یشمه بیچربو (منجیک ...
= یشم
۱. ملکۀ زنبورعسل. ۲. [مجاز] سرکرده؛ پیشوا؛ بزرگ قوم.
تیر پیکاندار: پرّ کرکس بین به رنگ خرمگس / یغلغی را کز کمان خواهد گشاد (خاقانی: لغتنامه: یغلغ).
یغماگر.