[ یَ زِ خوا / خا ] (نف مرکب) یزیش خوان. ورفان و شفیع و شفاعت کننده و پیشوای بزرگ مغان. (ناظم الاطباء). موبدی که دعا و نماز او خواند در آتشگاه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یزش و یزشن شود.
لغتنامه دهخدا
(زِ) (اِمص.) ۱- آمیختگی.۲- همنشینی، معاشرت.۳- جِماع.
فرهنگ فارسی معین
حالتی ناخوشایند که فرد پس از لغزش دچار آن میشود و ممکن است به بازگشت اعتیاد منجر شود [اعتیاد]
واژههای مصوب فرهنگستان
حالتی ناخوشایند که فرد پس از لغزش دچار آن میشود و ممکن است به بازگشت اعتیاد منجر شود [روانشناسی]
برانگیختن یا برانگیخته شدن فاعل اخلاقی به انجام دادن عملی که شأن اخلاقی دارد [فلسفه]
فرایندی که در آن تراز اتم برانگیخته براثر بمباران آن با ذرات باردار بالاتر میرود [فیزیک]
برانگیزش اتمها یا مولکولها برای گسیل خطوط طیفی ازطریق جرقۀ الکتریکی با ولتاژ 10,000 تا 30,000 ولت [فیزیک]
فرایند تخلیۀ تنش هیجانی یا اضطرابی که از راه بازپیدایی تجربه تنشزا در گفتار یا کردار یا هر دو پدید میآید|||متـ . برونریزش [روانشناسی] ...
[ شَ وَ ] (ص مرکب) شوخ و شهوت پرست. (ناظم الاطباء). سخت به گشن آمده. ماده که سخت خواهان نر است یا بعکس. هواس. طیط. مغتلم. مغتلمه: خروس، حیوانی تیزشهوت است. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رج ...
[ زِ ] (اِمص مرکب) خون ریزی. سفک دماء. (یادداشت بخط مؤلف): مالی بزرگ فرمود تا صدقه بدادند که بیخون ریزش صلح افتاد. (تاریخ بیهقی). لشکرش گفتند این چیزی است که او می داند بی رنج و خون ریزش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.