معنی

چشمک، برق زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن، چشمک زدن
سایر معانی: چشم برهم زدن، پلک زدن، سوسو زدن، (با: out - ناگهان) پایان یافتن، به اتمام رسیدن، خاموش شدن، ته کشیدن، علامت دادن (با نور یا چراغ)، (با: back یا away) با چشم به هم زدن زدودن یا کنار زدن، (با: at) نادیده گرفتن، غمز، غمزه، کرشمه، لحظه، زمان یک چشم برهم زدن، آن، (انگلیس - رانندگی) چراغ زدن، راهنما زدن، روشن و خاموش کردن یا شدن، نور متناوب، سوسو زنی، (با چشم یا چراغ و غیره) علامت، نشان، مخابره، اغما­ کردن

دیکشنری

چشمک
اسم
wink, blink, twinkle, eyewinkچشمک
فعل
blink, twinkle, wink, winkle, bat, nictitateچشمک زدن
winkبا چشم اشاره کردن
flash, glisten, glitter, luster, coruscate, winkبرق زدن
winkباز و بسته شدن

ترجمه آنلاین

چشمک زدن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.