معنی

بینایی، الهام، خیال، بصیرت، تصور، دید، وحی، منظره، رویا، دیدن
سایر معانی: حس باصره، بینش، نظر، ژرف بینی، خواب و خیال، تیناب، (به ویژه زن) مه روی، مه پیکر، خوش جمال، زیبا، در عالم خواب و خیال دیدن، تصور کردن، شبح، هاوند، رویت، یا نشان دادن دررویا
[سینما] تصور
[فوتبال] دید-بینایی
[کامپیوتر] بینایی کامپیوتری استفاده از کامپیوترها برای تشخیص اشیا در تصاویر ( نه فقط برای ذخیره ی بازیهایی و دستکاری تصاویر ) بینایی کامپیوتری به دشواری انجام می شود . برخی از اشکالهای آن چنین مواردی هستند . تشخیص لبه ( یافتن کناره های شی ) چشم اندار ( تفسیر یک تصویر دو بعدی به صورت تصویر سه بعدی ) سازگاری رنگ ( سازگاری با تغییرات در رنگ نور، شامل نور منعکس شده از سایر اشیای نزدیک ) و سازگاری شکل ( تشخیص یک شکل از زوایای گوناگون ) در جایی که اشیا کوچک اند و تغییر مکان و نور ثابت است . بینایی کامپیوتری کاربرد صنعتی دارد . مثلاً تشخیص اشیا بر روی خط مونتاژ و به صدا در آوردن زنگ هشدار هنگام خرابی محصول، از کاربدهای بینایی کامپیوتری است . نگاه کنید به image processing .
[کامپیوتر] بینایی بشری قدرت دیدن، نمایشهای کامپیوتری بر مبنای بسیاری از خصوصیات بینایی بشری بنا شده است . که در میان آنها ویژگیهای زیر را می توان به عنوان نمونه بیان کرد 1. چشم می تواند تصاویری را که کمتر از یک سیسم ثانیه فاصله ی زمانی دارند . ترکیب کند اکثر کامپیوترها تثویر صفحه را در هر یک سیم ثاینه مجدداً نمایش می دهند . از این رو بیننده هیچ نوسانی در تصویر نمی بیند . 2. حرکاتی که در یک سیم ثانیه یا کمتر از آن انجام می شود . پیوسته به نظر می رسد تصویر متحرک یک سری از تصاویرند کهبه سرعت به دنبال هم می آیند . 3. رنگها را می توان اب ترکیب رنگهای دیگر شبیه سازی کرد مثلاً رنگ زرد در کامپیوتر هیچ گونه نور زردی ندارد و به جای آن این نگ ترکیب از نور فرمز و سبز است . نگاه کنید به rgb monitor color . plane . کاربار صفحه کامپیوتر می تونان برای چشمها خسته کننده باشد . به ویژه صفحه ای که تیره و تار است . اما زیان همیشگی ندارد . بهتر است از عینکهای مخصوص استفاده شود . نگاه کنید به eyeglassos for computer uxers .
[کامپیوتر] بینایی ماشین نگاه کنید به ( computer ) vision .

دیکشنری

چشم انداز
اسم
vision, view, visibility, perspective, sight, viewpointدید
vision, sight, eyesight, insight, eye, spectrumبینایی
imagination, idea, conception, notion, image, visionتصور
insight, vision, discernment, discretion, intuition, clairvoyanceبصیرت
visionرویا
inspiration, revelation, vision, apocalypse, ecstasy, enthusiasmالهام
imagination, phantom, illusion, thought, fiction, visionخیال
landscape, view, sight, spectacle, scene, visionمنظره
revelation, inspiration, oracle, visionوحی
فعل
see, view, sight, vision, look, beholdدیدن

ترجمه آنلاین

بینایی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.