جای خالی [گردشگری و جهانگردی] تختها یا اتاقهای اشغالنشده در اقامتگاه
واژههای مصوب فرهنگستان
جا، خالی بودن، جای خالی، محل، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی سایر معانی: اتاق خالی، پست خالی، تهی جا، تهی بودگی، تهیگی، (نادر) فراغت، بیکاری، vacantness محل خالی [شیمی] تهیجاً [برق و الکترونیک] ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالی [گردشگری و جهانگردی] وضعیت اتاق یا فضایی که به اشغال کسی درنیامده است
بی کار، خالی، اشغال نشده، بی متصدی، بلاتصدی سایر معانی: تهی، ونگ، تهیک، فارغ، (وقت) آزاد، گنگ، بی بیان، بدون حالت، بی خیال، منگ، ابله، بی خرد، تهی مغز [ریاضیات] خالی
[حقوق] فسخ حکم، رد حکم، نقض حکم
مرخصی رونده، گشتگر ایام تعطیلات سایر معانی: vacationer مرخصی رونده
محل محبوب گردشگران (توریست ها)، تفریحگاه، محل توریستی، فرویشگاه
وابسته به واکسن، واکسنی
واکسن زدن، واکسینه کردن، مایه کوبی کردن، تلقیح شدن، واکسن زدن به، برضد بیماری تلقیح شدن [بهداشت] واکسن زدن
(رجوع شود به: cowpox) آبله گاوی، ابله گاو ی [بهداشت] آبله گاوی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.