معنی
سایر معانی: مخفف:، سفردریایی، مسافر، گردنه، گذرگاه باریک (میان دو کوه)، دربند، گریوه، درنوردیدن، پی سپردن، (پوکر و غیره) پاس کردن، منتقل شدن، (ملک و غیره) رسیدن، مردن، (زمان) سپری شدن، پایان یافتن، به سرانجام رسیدن، رفع شدن، پشت سر گذاشتن، جلو زدن، سبقت گرفتن، رفتن، رسیدن، تبدیل شدن، (دادگاه و قاضی و غیره) حکم دادن، داوری کردن، نظر دادن، تصویب کردن یا شدن، (در امتحان و غیره) قبول شدن یا کردن، جا زدن، (با تقلب و غیره) رد کردن، جعل کردن، قالب کردن یا شدن، عبور دادن، مرخصی نامه، اجازه ی عبور، جواز ورود (یا خروج)، مجوز، بلیت، گرفتاری، مخمصه، وضع، شرایط، قبولی، (بازی با توپ) پاس، (با make) پرواز، گذر (با هواپیما و غیره)، (با make) لاس زدن، (با حرکت یا با چشم و غیره) علامت دادن، بیرون دادن (از سوراخ بدن)، به حرکت در آوردن (برچیزی)، مالیدن، اظهار کردن، (ورق بازی را) دستکاری کردن، تردستی کردن، چشم بندی کردن، روی دادن، اتفاق افتادن، (به فکر و غیره) خطور کردن (رجوع شود به: passing)، ر دادن، خطور کردن، گردو
[عمران و معماری] گردنه - عبور - گذرگاه
[کامپیوتر] تصویب شدن ؛ گذشتن ؛ گذراندن ؛ جواز ؛ گذر
[برق و الکترونیک] عبور چرخه کامل خواندن، پردازش و نوشتن در کامپیوتر . - گذر، عبور
[فوتبال] پاس
[زمین شناسی] گذرگاه،گردنه (زمین ریخت شناسی): الف) گذرگاهی طبیعی در مناطق مرتفع و صعب العبور مانند یک شکاف، گودی یا دیگر مناطق نسبتاً پست یک رشته کوه که به عنوان یک گذرگاه در نظر گرفته می شوند و یا مجرایی در لبه متصل کننده دو قله که توسط دره ای دربر گرفته شده است. مقایسه شود با:, notch, gap, col وب)نقطه تقاطع یک خط تراز که باعث شکل گیری دو حلقه می شود که هر کدام نشان دهنده نقاط هم ارتفاع یکی از دو قله یا کوه مجاور هم هستند. ( دورسنجی): فرکانس عبوری از یک فیلتر. فیلترهای بالا گذر، داده هایی با فرکانس بالا و فیلترهای پایین گذر، داده هایی با فرکانس پایین را عبور می دهند. ( رودخانه): گذرگاهی در عرض یک رود، آبگذر، مترادف: گذرگاه.
[حقوق] گذشتن، عبور کردن، تصویب کردن، منتقل کردن، محسوب شدن، قبول شدن، عبور، جواز
[ریاضیات] عبور کردن، گذشتن
[کوه نوردی] گردنه، بشم
[آب و خاک] آبراهه، مجرا