league
معنی
پیمان، اتحاد، اتحادیه، گروه ورزشی، هم پیمان شدن، متحد کردن
سایر معانی: زد و بند، گاوبندی، پیمانگان، انجمن، مجمع، جامعه، (ورزش - چند تیم که بیشتر با هم مسابقه می دهند و قهرمان آنها با برندگان سایر لیگ ها مسابقه می دهد) گروه ورزشی، لیگ، (عامیانه - تقسیم بندی برحسب طبقه یا مرغوبیت یا نوع و غیره) رده بندی، جور، رده، طبقه، دسته، اتحادیه تشکیل دادن، گاوبندی کردن، زد و بند کردن، (معیار سنجش فاصله که طول آن در کشورهای انگلیسی زبان برابر است با 3 میل دریایی یا 4/8 کیلومتر) لیگ، واحد راه پیمایی که تقریبا مساوی 4/2 تا 6/4 میل است
[فوتبال] لیگ
سایر معانی: زد و بند، گاوبندی، پیمانگان، انجمن، مجمع، جامعه، (ورزش - چند تیم که بیشتر با هم مسابقه می دهند و قهرمان آنها با برندگان سایر لیگ ها مسابقه می دهد) گروه ورزشی، لیگ، (عامیانه - تقسیم بندی برحسب طبقه یا مرغوبیت یا نوع و غیره) رده بندی، جور، رده، طبقه، دسته، اتحادیه تشکیل دادن، گاوبندی کردن، زد و بند کردن، (معیار سنجش فاصله که طول آن در کشورهای انگلیسی زبان برابر است با 3 میل دریایی یا 4/8 کیلومتر) لیگ، واحد راه پیمایی که تقریبا مساوی 4/2 تا 6/4 میل است
[فوتبال] لیگ
دیکشنری
لیگ
اسم
union, league, guild, confederacy, fraternity, circuitاتحادیه
alliance, union, solidarity, association, unison, leagueاتحاد
covenant, contract, treaty, pact, promise, leagueپیمان
leagueگروه ورزشی
فعل
unite, unify, incorporate, join, accrete, leagueمتحد کردن
conspire, leagueهم پیمان شدن
ترجمه آنلاین
لیگ
مترادف
alliance ، band ، bunch ، circle ، circuit ، club ، coalition ، combination ، combine ، compact ، company ، confederacy ، confederation ، conference ، consortium ، crew ، gang ، group ، guild ، loop ، mob ، order ، organization ، outfit ، partnership ، pool ، ring ، society ، sodality ، union ، unit