متقابلا عمل کردن، فعل و انفعال کردن، بر هم کنش داشتن (یا کردن)، تاثیر متقابل کردن، هم کنش کردن، متقابلا اثر کردن، فعل و انفعال داخلی داشتن
تعامل
فعل
interactمتقابلا اثر کردن
interactفعل و انفعال داخلی داشتن
تعامل داشته باشند
collaborate ، combine ، connect ، contact ، cooperate ، get across ، get the message ، interface ، interplay ، interreact ، join ، keep in touch ، merge ، mesh ، network ، reach out ، relate ، touch ، touch base ، unite