متقابلا عمل کردن، فعل و انفعال کردن، بر هم کنش داشتن (یا کردن)، تاثیر متقابل کردن، هم کنش کردن، متقابلا اثر کردن، فعل و انفعال داخلی داشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برهمکنش [فیزیک] انتقال و تبادل انرژی میان دو ذره یا بین ذره و موج
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] همشنوایی بر هم کنشی همشنوایی حاصل از تزویج متقابل بین دو مسیر به وسیله ی مسیر سوم .
[ریاضیات] اثر متقابل
[پلیمر] پارامتر برهم کنش
[برق و الکترونیک] فضای برهم کنش ناحیه ای از لامپ الکترونی که در ان الکترونها با میدان الکترومغناطیسی متناوب بر هم کنش می کنند .
(تلویزیون و ویدئو و غیره: برنامه ای که تماشاگران به راه های مختلف در آن شرکت دارند و می توانند جزئیات آنرا عوض کنند) هم کنشی، فعل و انفعالی، برهم کنش ور، هم کنشی، وابسته به تاثیر متقابل، بره ...
پسنگری تعاملی [آیندهپژوهی] فرایندی که در آن گروهی از مردم برای ساختن آینده و شناسایی فرصتها و نشانههای راهنما و موانع پیشِ روی، در تعامل با یکدیگر تصویر یا تصاویری از ...
[زمین شناسی] رقومی نمودن تعاملی شیوه ای از رقومی کردن که در آن ارتباط دو جانبه بین کامپیوتر و وارد کننده داده ها امکان پذیر است .
[زمین شناسی] ویرایش تعاملی شکلی از ویرایش دو جانبه که در آن نقشه ها و داده ها در طی ویرایش، نمایش داده می شوند . بنابراین کاربر می تواند اثرات هریک از ویرایشها را در پایگاه داده ها ملاحظه کن ...
[کامپیوتر] سیستم گرافیکی محاوره ای .
[کامپیوتر] پردازش محاوره ای، پردازش فعل و انفعالی . [برق و الکترونیک] پردازش محاوره ای، پردازش بر هم کنشی نوعی پردازش رایانه ای که به کاربر امکان اصلاح عملیات را در حین مشاهده ی نتایج در نقا ...