hammer
معنی
سایر معانی: (چندین بار) با چکش زدن، چکش کاری کردن، کوبیدن (باچکش)، با چکش ساختن یا محکم کردن، (با چکش زنی) ساختن، (مجازی) با زور یا ضربه وارد (چیزی) کردن، چپاندن، تپاندن، چکش وار زدن، له و لورده کردن، خایسک، مطرق، مطرقه، کدینه، کوبن، (هرچیز چکش مانند) چکشک، (سلاح آتشین) چخماق، ضارب، کوبه، سنگ شکن، کلوخ کوب، (پیانو) زخمه، سکافه، (میله ی سرقلمبه در وسط ناقوس و زنگ که آن را به صدا در می آورد) چکش ناقوس، (در حراج ها) چکش حراجگر، (کالبدشناسی - یکی از سه استخوان گوش میانی) چکش (malleus هم می گویند)، (مسابقات دو و میدانی) پرتاب چکش
[عمران و معماری] چکش - کوبنده
[کامپیوتر] چکش
[مهندسی گاز] چکش، چکش زدن، ضربت زدن
[نفت] چکش