found
معنی
سایر معانی: زمان گذشته و اسم مفعول فعل: find، پی افکندن، برپایه ی (چیزی) گذاشتن، مبنا قرار دادن، استوار کردن (بر چیزی)، (فلز یا شیشه ی گداخته را) در قالب ریختن، گداختن و قالب گیری کردن، ریخته گری کردن، زمان ماضی واسم فعول find
[عمران و معماری] پی گذاشتن - پی نهادن
[ریاضیات] تأسیس کردن، بنا نهادن