معنی

روشنایی خیره کننده و نامنظم، زبانه کشی، شعله زنی، چراغ یانشان دریایی، نمایش، خود نمایی، باشعله نامنظم سوختن، از جا در رفتن

دیکشنری

فشرده
فعل
flare, outrage, transportاز جا در رفتن
flareباشعله نامنظم سوختن
fire, flame, flare, lickزبانه کشیدن

ترجمه آنلاین

شعله ور شد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.