معنی

ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت، نمایان کردن، بطور برجسته نشان دادن
سایر معانی: (در اصل) قیافه، شکل، نما، ظاهر، دیس، نمایه، اندام، (جمع) سیما، پک و پوز، وجنات (وجنه)، رخسار، رخساره، ویژسیما، ویژگی، مشخصه (مشخصات)، خصوصیت (خصوصیات)، فروزه، منش، (در آگهی ها یا نمایش ها یا روزنامه یا سینما و غیره) برنامه ی اصلی، مقاله ی اصلی، سرمقاله، تصویر اصلی، فیلم اصلی، فیلم بلند، (به طور چشمگیر) نمایش دادن، برجسته کردن (مطلب یا نمایش)، (جنبه های چیزی را) نشان دادن، فروزه نمایی کردن، جنبه ی چیزی بودن، نقش عمده داشتن در، سهم اساسی داشتن در، (امریکا ـ خودمانی) تصور کردن، به فکر خطور دادن، (محلی) شبیه بودن به، سیما
[سینما] خصوصیت - فیلم بلند
[عمران و معماری] مشخصه - ویژگی - ترکیب - شکل
[کامپیوتر] ویژگی ؛ خصیصه
[برق و الکترونیک] ویژگی، خاصیت
[زمین شناسی] عارضه، خصیصه، سیما، چهره ،ریخت، ترکیب ،نمایان کردن، به طور برجسته نشان دادن
[صنعت] خصیصه، ویژگی، مشخصه
[نساجی] مشخصه - خصیصه
[ریاضیات] ترکیب، جنبه، چهره، ریخت، مظهر، سیما، شکل، طرح، صورت، کیفیت، ویژگی، طرح، مشخصه، خاص، خصیصه

دیکشنری

ویژگی
اسم
feature, trait, flairخصیصه
specifications, feature, particularity, particular, intimacy, friendshipخصوصیات
feature, attribute, characteristic, quality, trait, selfجنبه
face, visage, puss, feature, kisser, physiognomyچهره
property, feature, nature, character, trait, cachetخاصیت
combination, composition, syntax, mixture, compound, featureترکیب
featureطرح صورت
form, shape, featureریخت
line, script, streak, writing, track, featureخط
فعل
featureنمایان کردن
featureبطور برجسته نشان دادن

ترجمه آنلاین

ویژگی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.