معنی

ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن
سایر معانی: رشد یافتن یا دادن، توسعه یافتن یا دادن، گسترش دادن یا یافتن، بالیدن، گستراندن، گوالیدن، پروراندن، تبدیل کردن یا شدن، دگرسان شدن یا کردن، تحول پیدا کردن، متحول کردن یا شدن، آباد شدن، معمور شدن، ساختمان سازی کردن، بساز و بفروش کردن، (بیماری یا اشکال و غیره) دچار شدن، گرفتن، (فیلم) ظاهر کردن یا شدن، ثابت کردن فیلم، (گیاه) روییدن، رستن، نیرومند کردن یا شدن، موثر کردن یا شدن، (ادبیات) کم کم آشکار کردن (داستان یا اندیشه ی اصلی داستان)، آشکار شدن، روی دادن، اتفاق افتادن، به وجود آمدن یا آوردن، پیشرفت کردن، (موسیقی) پیچیده و مبسوط کردن (با ایجاد تنوع در آهنگ های فرعی)، (ریاضی - هندسه) گستردن، مسطح کردن
[عمران و معماری] ایجاد کردن - توسه دادن
[ریاضیات] پیدا کردن، به دست آوردن، بسط دادن، گستردن، توسعه دادن، آماده ی بهره برداری کردن، طرح و تدوین، پیشرفت، ارائه ی روش خوب، گسترش دادن

دیکشنری

توسعه
فعل
develop, expand, extend, enlarge, increase, outstretchتوسعه دادن
expand, develop, stretch, enlarge, heighten, produceبسط دادن
foster, develop, bring up, breedپرورش دادن
create, make, beget, construct, develop, engenderایجاد کردن

ترجمه آنلاین

توسعه دهد

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.