ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن سایر معانی: رشد یافتن یا دادن، توسعه یافتن یا دادن، گسترش دادن یا یافتن، بالیدن، گستراندن، گوالیدن، پروراندن، تبدیل کردن یا شدن، دگرسان شدن یا کر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توسعه دادن، بسط دادن، پرورش دادن توسعه دادن، ایجاد کردن
[نساجی] رنگینه ظاهر شونده
بیشینۀ پهنای جاپا [مهندسی بسپار - تایر] حداکثر عرض جاپای تایر در شرایط مشخص اندازهگیری
واژههای مصوب فرهنگستان
گور دالاندار بزرگ [باستانشناسی] گوری یادمانی از دورۀ نوسنگی پایانی با یک یا چند حجرۀ سنگی که در زیر تپهای به قطر بیش از 35 متر قرار دارد و دسترسی به آن ازطریق یک دالان سنگی ...
[زمین شناسی] ذخیره توسعه یافته ذخیره ای که از سه بعد آشکار شده و برای آن، تخمین توناژ و کیفیت صورت گرفته است.کانساری که الزاماً برای عملیات استخراج و معدن کاری حاضر است – کانسار قطعی – ذخیره ...
[نساجی] جزء ظهور
[نساجی] رنگینه ظهوری
[ریاضیات] بودجه ی عمرانی
[نفت] حفاری گسترشی
[عمران و معماری] طول مهاری - طول گیرایی
[زمین شناسی] برداشتن پوشش از روی مخازن زغال سنگ به طوریکه آماده استخراج بعدی شوند .