اهرم میخ کش، اهرم ویران ساز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گردش، پیچش، چرخش، گرداندن، زور اوردن، بزور قاپیدن و غصب کردن، واداشتن، پیچاندن، چلاندن سایر معانی: (با زور یا ترفند) به دست آوردن، غصب کردن، تحریف کردن، واتگردانی کردن، دستکاری کردن (متن)، و ...
مسابقه کشتی
تقلا، کشتی، کشمکش، گلاویز شدن، کشتی گرفتن، دست به گریبان شدن، تقلا کردن سایر معانی: درگیر شدن با، کلنجار رفتن، دست و پنجه نرم کردن، درکشاکش بودن، کشتی گیری کردن، (با تقلا) جابه جا کردن، حرکت ...
کشمکش، کشتیگیری سایر معانی: (ورزش) کشتی گیری، کشتی
ازروی بدبختی یابیچارگی، بطوربدیازیان اور، به پستی
وول خور، تکان خور، جنبان، پیچ خور، دارای حرکت مارپیچ، پیچ و خم دار، چیزی که می لولد
(به نشان نگرانی یا نومیدی و یا غم و غیره) دست های خود را به هم مالیدن، به هم فشردن
[زمین شناسی] لایه شکنجی، لایه آژنگی - الگوی پشته ها یا چین و چروکهای نامنظم عرضی درون یک صدف، خصوصاً حفره بدنی بسیاری از صدفهای سفالوپودی. مترادف: wrinkled layer. Runzelschicht.
[زمین شناسی] نشان شکنجی - یک عارضه کوچک ریپل مارک مانند نامنظم که از پشته ها یا برآمدگی هایی با ضخامت 5/0 تا 1 میلی متر و طول چند میلی متر ساخته شده که با هم موازی هستند و یا در یک الگوی خمی ...
چین دار، پرچین، چینخورده [ریاضیات] چین دار
[سینما] محل نصب تسمه مچی