ارزو کننده سایر معانی: خواستار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خواهان، مشتاق، ارزومند، طالب، خواستار، مایل سایر معانی: آرزومند، امیدوار، پرتمنا، آرزومندانه، وهمی، ملتمس
جناه مره
سبد، زنبیل، دستگاه خراطی کوچک
شبیه ماهوت پاک کن یا جاروب وقشو، قلنبه
(گیاه شناسی) گلیسین، ویستریا (جنس wisteria از خانواده ی wistaria-pea هم می نویسند)، آقاقیای بنفش، اقاقیای پیچ
مشتاقانه، بادقت وتوجه
اشتیاق، ارزومندی، توجه، دقت
عاقل سایر معانی: (دوران انگلوساکسون ها در انگلیس) شورای سلطنتی، خردمند، انگلوساکسون اعیان و اسقفان وپیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
عفریته، ساحره، زن جادوگر، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن سایر معانی: (زن) جادوگر، (نادر - مرد) جادوگر، عجوزه، پیرزن زشت و بدجنس، رجوع شود به: water witch، (عامیانه - زن) فریبا، دلر ...
ساحر، جادو گر و طبیب سایر معانی: (برخی قبایل بدوی) ساحر و حکیم باشی، در میان قبایل افریقایی جادو گر و طبیب، ساحر
نیرنگ، سحر، جادو گری، افسون گری سایر معانی: سحر و جادو